سایت جـامع آستـان وصـال شامل بـخش های شعر , روایت تـاریخی , آمـوزش مداحی , کتـاب , شعـر و مقـتل , آمـوزش قرآن شهید و شهادت , نرم افزارهای مذهبی , رسانه صوتی و تصویری , احادیث , منویـات بزرگان...

مدح امام محمد باقر علیه‌السلام

شاعر : سید علی اصغر موسوی
نوع شعر : مدح
وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
قالب شعر : قصیده

اشک از آیـنـه پـرسیـد، غـم پـنـهـان را          قـصـۀ تـلـخ غـزل- مـرثــیــۀ بــاران را
اشک از آینه پرسید، که غربت از چیست؟          از چه دریـا نـکـنـد فـاش غـم تـوفان را


رسم این خاک چرا با دل خوبان سرد است          داغ ماتم بدمد، مـردمـک و مـژگـان را
دیدمش گفت: که این درد بسی دیرین است!          خسته کرده ست فقط، خاصیت درمان را
خـفـتـه در ملک نـبـی، آیـنه ای افـلاکی          که به هر ذره ز خاکش، اثری، کیهان را
"باقر العلم" که نامید خداوندش، خواست          با سرانگشت ادب، درس دهد، لقمان را
حـلـمش آمـوخـت از آن: آینـۀ حق باشد          حکمتش داد: که او زنـده کـنـد فرقان را
هرچه مکتوم، به سِحرِ سخنش واگشته!          هـر چه مـعـلـوم، هـمه آینه‌خو، پنهان را
آسمان در نظر اوست: فضایی کوچک!          کهکشان در سفر اوست: غباری، کان را
یک نفس فرصت پرواز عـطا فرمودند          تا سبک‌بـال به حـیـرت بـبرد، انسان را
آنچه آموخت به ما، کثرتی از وحدت بود          یک نفس، پرتو آن، بارقه شد عرفان را
"باقـر العـلـم"، خـداونـد سخن، در گیتی           نـور دانش بِدم از پـرتـو خود، ایران را
ابرِ جهل از همه سو، قصد خرابی دارد          تـرسـم از یاد برد، مردم شهر، ایمان را
اشک از آیـنـه پـرسـیـد، چـرا حیرانی؟!          گفت: ای کاش که جانان بپسندد جان را!
آتشِ شمع، تو را سوختن از جان آموخت          مانده ام با "دل" خود چاره کنم حرمان را
هر که با عشق به دل، داغ عزیزی دارد          می کند فهم از این قصه، غم هجران را!
بشنو از خاک بقیع، آنچه «سعا» می‌گوید           قــصـۀ تــلـخ غــزل مـرثـیـۀ بـاران را
کاش آن روز، در آن صبح قشنگ: آدینه           یک نفر پاک کند، رنگ غریب ستان را

نقد و بررسی